نويسنده: آمنه ابراهيمي (1)




 

تاريخ بنادر و جزاير خليج فارس

مؤلف: محمدابراهيم کازروني

مصحح: منوچهر ستوده

مشخصات نشر: موسسه فرهنگي جهانگيري، گيلان، 1367.

در تاريخ نويسي ايران به سبب فضاي سياسي حاکم، معطوف شدن قلم و ذهن مورخان به سوي تاريخ هاي « سلطاني » و « اداري » برجستگي خاصي دارد، به طوري که نسبت به تعداد اين آثار در مقايسه با آثاري که به جنبه ي اجتماعي پرداخته اند برتري محسوسي دارد. البته از خلال تاريخ هاي محلي و متون ادبي و اقتصادي مي توان به گوشه اي از تصوير درهم تنيده حيات صعب مردم روزگاران گذشته دست يافت.
در اين بين رواج سفرنامه نويسي چه با تأثير از سبک و سياق خارجيان و چه برحسب علاقه و گرايش مسافران ايراني به ثبت مشاهدات سفر به نوعي ديگر به تصويرسازي اجتماعي ايران مدد رسانده است. اين مورد در دوران قاجار نمودي چشمگير دارد. در اين عصر ايران در معرض توجهات و تحولات بين المللي قرار گرفته و درصدد پيوند دنياي گسسته ي خود با دنياي مدرن بر مي آيد و در اين خيزش بطئي و آهسته و گاه همراه با افت و خيز تکاپويي موفقيت آميز را تجربه مي کند.
يک دسته از سفرنويسان در دوران قاجار کساني هستند که با مأموريت هاي سياسي به سفر و نوشتن مبادرت کرده اند. از جمله ي اين آثار تاريخ بنادر و جزاير خليج فارس است که توسط محمدابراهيم کازروني به رشته ي تحرير درآمده است. اين اثر تلفيقي است از « مشاهدات سفر » و « حقايق نگاري ». اين دو مقوله در مکتوب کازروني چنان درهم پيچيده است که تفکيک آنها را تقريباً ناممکن ساخته است و محسوب داشتن آن را در زمره ي سفرنامه ها ممکن.
ضرورت آگاهي يافتن از اوضاع سواحل جنوبي که در پي تلنگري تحريک آميز از مطرح شدن خواست فرانسه و انگليسي مبني بر تسلط بر يکي از جزاير و بنادر خليج فارس پديد آمده بود، محمدشاه را واداشت تا به گونه اي واقع گرايانه در عرصه ي سياسي، منشي درباري خود را به گردآوري اطلاعات از اين خطه رهسپار سازد تا با وقوف بر جزئيات، در عملکرد ديپلماسي خود در عرصه ي داخلي و خارجي تجديدنظر نمايد.
نويسنده، محمدابراهيم کازروني ( 1260-1180 هـق ) که مداح، عارف و پزشک دربار شاهي است در مورد نسبت خود مي نويسد: « که از عمّ مرحوم و والد مغفور اين سراپا قصور مشهور و گوشزد اناث و ذکور گرديده که آباء و اسلاف ايشان از نزد مرحوم مغفور ميرزا اشرف بن غفران مآب ميرزا حفيظ بن رضوان آشيان... » (2) بوده است. در هنگامه ي آشوب افغانان ميرزا حفيظ که يکي از صاحب منصبان حکومتي به شمار مي آمده از سوي محمود افغان مورد سوء قصد قرار مي گيرد، وي پس از اطلاع به سوي « هند » فرار مي کند. ميرزا حفيظ در « اکبرآباد هند » به خدمت ميرزا غلامحسين خان، اميري از سلسله سادات موسوي درآمد و با دختر او ازدواج کرد که ماحصل آن سه پسر و دو دختري است که يکي از آن پسران به نام ميرزا اسماعيل پدر محمدابراهيم مؤلف کتاب حاضر است. ميرزا اسماعيل به منظور ملاقات با خويشان و نزديکان خود پس از چندي به « ايران » آمد و به علت بروز طاعون وادار به اقامت در « کازرون » شد. او در اين شهر با دختر سلام الله حسيني ازدواج نمود که در نتيجه ي اين پيوند محمدابراهيم متولد شد و بنا به نام زادگاهش به کازروني مشهور شد (3). محمدابراهيم جواني خود را در شيراز به تحصيل علم گذراند (4). او همچنين بنا به گفته ي منابع در شعر دستي داشته است (5). ميرزا حسن فسايي سال فوت کازروني را 1260 هـ.ق ثبت کرده است (6).

معرفي و بررسي کتاب تاريخ بنادر و جزاير خليج فارس

محمدابراهيم کازروني در ابتداي اثر خود که در واقع مقدمه ي کار اوست پس از حمد و ثناي خدا و بيان جايگاه خليفه اللهي انسان در جهان با رعايت جانب پادشاه ( محمدشاه ) در زمينه ي حکومتگري به مدح و ستايش وي برمي خيزد و برقراري صلح و امنيت، گماشتن افراد لايق و کاردان بر مناصب مهم را از جمله خدمات محمدشاه برمي شمرد. تمجيد و تعريف از فرمانفرما حاکم فارس از ديگر مواردي است که کازروني بدان ها پرداخته است. او در قسمتي از مقدمه به پيشينه ي ايل قاجار پرداخته و نسب آنها را به ترک بن يافث بن نوح رسانده است (7). کازروني به عنوان مأموري حکومتي چنانکه انتظار مي رود در اين قسمت به شيوه اي غلوآميز تشکيل سلسله ي قاجاريه و نوع حکومت آنان را نمونه اي آرماني و تمام و کمال توصيف مي کند (8). سپس به حکم محمدشاه در سال 1253 هـ.ق مبني بر مأموريت وي به خطه ي جنوب به منظور اطلاع از « عرض و طول و فرسخ و جبال و جنوب و شمال و صبا [ باد شمال ] و دبور [ باد جنوب ] و خراب و معمور و کثرت و قلت و پريشاني و جمعيت و مشرب و... » (9)، مي پردازد.
حاصل سفر کازروني مشتمل بر دو باب است:
1- « در حقيقت و چگونگي بنادر واقعه در سواحل درياي فارس از « بندر محمره » (10) که در کنار « شط کارون » واقعه است تا « بندر ميناو » و... ».
2- « در چگونگي و حقايق جزايري که در بحر خليج فارس واقع است... » (11).
روش توصيف او موجز و دربرگيرنده ي جنبه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است. او در تدوين اطلاعات از محمره ( خرمشهر ) تا ميناب را طي طريق کرده و مشخصه هاي جغرافيايي تاريخي اين مناطق را اعم از فواصل، جمعيت، مذهب، معيشت، زراعت، خراج، زبان و... را ذکر نموده است. در خلال گزارش سفر، کازروني ناکارآمدي و اجحافات حکومت هاي محلي چنان به رشته ي تحرير درآمده که مؤلف را از « حقايق نگاري » دور نساخته است. اين نکته از ويژگي هاي مهم کتاب است زيرا او از جانب شخص شاه به مأموريت اعزام شده بود و از آن جا که بر تأليفات سفارشي و وابسته ي درباري به گونه اي محدوديت هاي سياسي حاکم بوده است و مؤلفان و مورخان ناچار و براي خوشايند پادشاه تاريخ نگاري و گزارش نويسي مي کردند، مي توان تأليف کازروني را اثري مستند، باارزش و درخور تعمق و بررسي بيشتر دانست و بر اين اساس رويکرد او در متن، عملکرد حکومت آرماني اي که در مقدمه به توصيف آن پرداخته است را نقض مي کند. از سوي ديگر اثر کازروني به علت قلت منابع در زمينه اوضاع خليج فارس در اوايل عصر قاجار اهميتي دو چندان دارد.
از جنبه هاي درخور تعمق کتاب شرح و بسط اوضاع سياسي و مذهبي برخي از نقاط جنوبي است. کازروني در توصيف حاکميت محلي « بندرعباس » مي نويسد: « شيخ سيف حاکم اوضاع حکومت با نظم دارد » (12) و سپس اين انتظام را که در قالبي استبدادي و سخت جريان داشته است چنين توصيف مي کند: « عاملي شيخ مذکور کمال امتياز را دارد و با وجود آنکه احدي از رعاياي آن سامان از شيخ مذکور خوشنود نيستند و کمال شکايت دارند نَفَس نمي توانند کشيد، در هنگامي که فرصتي به دست آرند فرياد چند مي نمايند که ما را به مکافات کدامين خطا به دست اين کفار سپرده آيد » (13).
کازروني که گاه و بر حسب تناسب اوضاع بندر يا منطقه ي مورد مشاهده اش، با نگاهي منتقدانه به نبود آبادي و رونق اقتصادي اشاره مي کند. از جمله در صفحات آغازين اثرش که راجع به بندر محمره ( خرمشهر ) است مي نويسد: حاکميت اعراب بني کعب بر اين بندر و تماميت خواهي هاي شيخ جابر را از عوامل خرابي اين بندر مي داند. او محمره را با کلکلته و بمبئي مقايسه مي کند و بر اين نظر است که با توجه و رسيدگي بدان حتي اهميت موقعيت تجاري محمره از اين دو بندر هم پيشي خواهد گرفت (14). کازروني در مقابل اين نگاه، در مواردي ديگر به طور اختصاصي به ذکر اوضاع اقتصادي و جمعيتي قراء و قصبات آباد هم پرداخته است. از اين جمله است قراء و آباديهاي بحرين و قشم (15).
افزون بر اين نويسنده نگاه منتقدانه ي خود را گاه به وضعيت اخلاقي نيز مي دوزد و اين مهم يکي از ويژگي هاي قابل توجه اثر اوست. او در ضمن توصيحات خود در مورد بندر معشور ( ماهشهر امروزي ) از برخي اخلاق نکوهيده ي گروهي از مردم صحبت مي کند (16). با اين حال تعميم دادن او در اين مورد قابل قبول نيست. در مقابل کازروني در ضمن ويژگي هاي جغرافياي تاريخي مردم خارک از اخلاق حسنه ي مردم اين جزيره سخن گفته است. وي مي نويسد: « و سکنه ي آن جزيره کلاً مردماني قانع و با ضيق معيشت زندگاني مي کنند و فقير و زحمت کشند » (17).
از ويژگي هاي ديگر اثر کازوني کاربرد اصطلاحلات محلي است از جمله: بلم ( قايق بادباني بزرگ ) شويعي ( قايق بادباني کوچک )، بگاره ( يا « بقاره » قايق هاي بزرگ ويژه ي ماهيگيري و صيد صدف ) و جلّه ( ظرف خرما ) (18).
نويسنده که بندر لنگه را از نظر آباداني عروس بنادر خليج فارس مي خواند، در توصيف اوضاع مذهبي آن به نکات مهمي اشاره مي کند که تصوير ذهني خواننده را راجع به وضعيت مذهبي منطقه روشن تر مي کند. او در اين مورد به روابط ناخوشايندي که ميان شيعيان و وهابيان وجود داشته است اشاراتي مي کند (19). نکته ي مهم ديگري که کازروني در مورد بندر لنگه بدان پرداخته است وجود بردگان آفريقايي است. شايان ذکر است که تجارت برده ي آفريقايي از پيش از دوران قاجاريه وجود داشته و در اين زمان اين تجارت بعدي بين المللي دارد. کازروني تعداد بردگان آفريقايي در اين بندر را که اکثراً سوماليايي بوده اند را بسيار زياد ذکر کرده است و مي نويسد: « در هر خانه ده دوازده نفر غلام و کنيز هستند » (20).
در مجموع زاويه ديد کازروني تا حد زيادي جامع و دقيق است و در شرح اوضاع بنادر و جزايري چون « بوشهر »، « لنگه » و « باسعيدو » ( از روستاهاي امروزي جزيره ي قشم ) که از اهميت سياسي و اقتصادي برخوردارند توضيحات بيشتري ارائه مي دهد و گاه تحليل هاي خود را در شرح اوضاع مي گنجاند. نمونه ي اين مورد اشاره ي وي به حضور انگليسي ها در باسيدو ( باسعيدو ) و اهميت سياسي، نظامي جنوب ايران در عرصه ي ديپلماسي انگلستان است.
به طور کلي تصوير تقريباً جامعي که اين اثر در اختيار خواننده قرار مي دهد به علاوه ي ارزش هاي گوناگون آن همچون اصطلاحات ديواني و اقتصادي و محلي که در زمره ي ارزش هاي ادبي و تاريخي آن مي باشد مي تواند به شناخت هرچه بيشتر هويت ملي و فرهنگي مناطق جنوبي با توجه به سطح گسترده ي مهاجرت ها و اختلاط و آميزش نژادها و اقوام مختلف و تأثير و تأثيرات فرهنگي ياري رساند. با اين حال اگرچه نوشته ي کازروني در آگاهي بخشي به حاکميت نقش مهمي داشت، اما در عمل دستگاه سياسي قاجار با مشکلاتي نظير تمايل ايلات و قبايل جنوب و جنوب غربي به تمرکزگريزي، قاجاريان را در ايجاد نظم و هماهنگي بين ساختارهاي حکومتيشان دچار تزلزل نمود و تکرار اين وضعيت در بلندمدت زمينه ي خيزش تغييرخواه را فراهم ساخت و حکومت قاجاريه را در چنبره اي از ناهماهنگي و از هم گسيختگي فروپيچيد.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشجوي دکتري تاريخ ايران اسلامي دانشگاه شيراز.
2. کازروني، محمدابراهيم: تاريخ بنادر و جزاير خليج فارس، تصحيح منوچهر ستوده، موسسه فرهنگي جهانگيري، گيلان، 1367، ص 22.
3. همان، صص 24 و 23.
4. فسايي، ميرزا حسن: فارسنامه ناصري، سنائي، تهران، 1313، ج2، ص 254.
5. فرصت الدوله شيرازي، محمدنصير: آثار عجم، چاپ سنگي، بمبئي، 1314 هـ.ق، ص 328.
6. فسايي، پيشين، ص 254.
7. کازروني، پيشين، ص 15.
8. همان، ص 18.
9. همان، ص 21.
10. محمره: نام قديمي بندر خرمشهر، به معناي « شهر سرخ »، وجه تسميه ي آن به اين دليل است که سواحل اين بندر اغلب زمان جزر و مد به رنگ سرخ در مي آيد. اين شهر پس از جنگ ايران و عراق و شهادت بسياري از مردم آن به « خونين شهر » معروف شد.
11. همان، ص 25.
12. همان، ص 126.
13. همان، ص 127.
14. همان، ص 29.
15. همان، صص 130 و 86.
16. همان، ص 35.
17. همان، ص 65.
18. همان، صص 83 و 31.
19. همان، ص 117.
20. همان، ص 117.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول